❤زمستان❤پاییز💙برف💙باران💙
دو تکه رخت ریخته بر صندلی
یادآور برهنگی توست
سوراخ جا بخاری که به روی زمستان بستی
شاید بهار آینده
راه عروج ماست
تا
نیلگونه ها
گر قصه ی قدیمی یادت باشد
این رختخواب قالیچه ی سلیمان خواهد شد
آن جا اگر بخواهم که در برت گیرم
لازم نکرده دست بسایم به جسم تو
فصلی مقدر است زمستان برای عشق
چون در بهار بذر زمستان شکفتنی است
ای طوقه های بازیچه
ای اسب های چوبی
ای یشه های گمشده ی عطر
آن جا که ژاله یاد گل سرخ را
بیدار می کند
جای سؤال نیست
وقتی که هر مراسم تدفین
تکثیر خستگی است
ما معنی زمانه ی بی عشق را
همراه عاشقان که گذشتند
با پرسشی جدید
تغییر می دهیم
مثل ظهور دخترک چارقد
گلی
با روح ژاله وارش
با کفش های چرخدارش
آن سوی شاهراه
بستر همان و بوسه همان است
با چند تکه ی رخت ریخته بر صندلی
دو جام نیمه پر
ته شمع نیمه جان
رؤیای بامداد زمستان
بیداری لطیف
آن سوی جاودانگی نیز
یک روز هست
یک روز شاد و کوتاه
سلام پچه ها خوبین؟سلامتین؟
انقد سرم شلوغه که نمیتونم پست بزارم
تو آبان ماه کلی اتفاق افتاد که نمیتونم الان بگم تو پست بعد حتما بهتون میگم
این هفته کلی امتحان داریم😖😖😭
خب خداروشکر امروز علومو دادیم رفت و دیروز ادبیات و فردا مطالعات و خواهیم داد😆
اینجا هواش خوبه فقط خیلیییی سردعه منم که خیلی سرماییم برف فقط رو کوه ها اومده
و اتفاق بدی امروز برام افتاد امروز زنگآخر رفتیم نمازخونه چون دبیرم کسالت داره نمیتونه از پله ها بیاد بالا از اونورم من لوازم هنرم جا مونده بود بالا
من گفتم اجازه من برم بالا وسایلمو بیارم گفت برو رفت بالا دیدم یه نفر به پلاستیکم دست زده😶😐
بعله قلممو دزیده و بردع😤😐
رفتم به معاونا گفتم گفتن باید مدیر بیاد
منم به بابام گفتم بابام گفت حتما به مدیرمون میگه بابا اینا انقد میگن مدرسه خاصصص باید دانش آموزان خاصیمم داشته باشه که نداره😶😐😐
بگذریم امروز کارت مسئولیت کتابخونه مون دادم به علاوه همیار مشاور😆
و امروز یه طراحی یسیار قشنگ کشدیم که تو پست بعدی همه رو مینویسم❤❤
راستی امروز فاطمه و مری و محنا ومحیا رفتن مسابقه بسکتبال امیدوارممم امروز برده باشن به امید این که برده باشن💙💙
خب فعلا دوستان من برم مطالعات بخونم:>♡
🌺❤بهاره جون ۱۳ سال و ۴ ماه و ۱۲ روز سن دارد🌺❤