𝗕𝗮𝗵𝗮𝗿𝗲𝗕𝗮𝗵𝗮𝗿𝗲، تا این لحظه: 17 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
𝗠𝘆 𝘄𝗲𝗯𝗹𝗼𝗴𝗠𝘆 𝘄𝗲𝗯𝗹𝗼𝗴، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
𝗘𝗫𝗢.𝗟𝗘𝗫𝗢.𝗟، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

|خاطرات دختر تابستانی|

𝙇𝙞𝙫𝙞𝙣𝙜 𝙬𝙞𝙩𝙝𝙤𝙪𝙩 𝙥𝙖𝙨𝙨𝙞𝙤𝙣 𝙞𝙨 𝙡𝙞𝙠𝙚 𝙗𝙚𝙞𝙣𝙜 𝙙𝙚𝙖𝙙

^-^تـــولـــد وبـــ جـــانـــ!^-^

دوستای واقعی همیشه با روح هاشون باهمن Life is worth living as long as there's a laugh in it .Anne. ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ 4 ساله شدنت مبارک وب جان خوشحالم که اینجا با تو دوستی خیلی خوبی پیدا کردم! 4 سال در کنار دوستای نی نی وبلاگ هستم^^از نیلای عزیزممم ممنونم بهم 4 سالگی وبمو تبریک گفت  نیلایی منتظر برگشتنت هستم مخصوصا پستای قشنگ و رویایی!! ***************************************************************** =)این ...
1 مهر 1399

•ᆺ• شـــروعــی دوبـــاره •ᆺ•

✰ ســلام به دوستان عزیزم خب من بعد مدت ها اومدم هم سرم شلوغ بودش هم دل به نوشتن نمیدادم خب در هر صورت من برگشتم آغاز سال تحصیلی به تک تک تون تبریک یا تسلیت میگم 🤣💚   ✰ هفته پیش چهلم مامان بزرگ بود یکشنبه هنوز باورم نمیشه که از دستش دادم با خودم گفتم واقعا چهل روزه ازدستش دادم؟ یکشنبه شب خونه مامان بزرگم جمع شدیم مامان بزرگم اسفناج و سبزی اماده و حبوبات پخته رو گذاشته بودتوی فریزرش اماده باشه مامان بزرگم میدونست که میخواد بره شب رفتیم اونجا شاممونو خوردیم و ساعت 10 خورده ای رفتیم من چون کلاس ب بودم روزای زوج افتادم هفته اول دوشنبه میخواستم مدرسه برم خوابیدم ساعتای 2 خورده ای زلزله شدید اومد م...
21 شهريور 1399
1689 20 20 ادامه مطلب

🖤 عـــزیــزتــریــنــمــ رفــتــ🖤

سلام خوبین؟ من برگشتم میخواستم پست برگشتم تولدم باشه که نشد بعدا پست تولدم رمز دار میزارم مامان بزرگ عزیزم که یه تکه از قلبم بود رفت.... رفت به یه جای خوب:)) امروز هفتمش بود البته از نظر من ششمش هفته پیش چهارشنبه 8مرداد کلا از پیش من رفت ساعت 6:30 خورده ای رفت یک جای خوب پیش حاج بابام:)) راستش من هیچ وقت حاج بابامو ندیدم ولی همیشه گریه میکردم که چرا نیستش چرا رفته و الان هم برای عجیم گریه کنم چرا رفته من هنوز انتخاب رشتهنکردم ابجیم هنوز کنکورشو نداده و چرا های دیگه.............. پنج شنبه ساعت 7:30 صبح رفتیم مزار چشمای من از شدت گریه قرمز و پف ک...
14 مرداد 1399

☀️🧡خــداحـــافــظ بـــهــار🌸ســـلـــام تــابــســتــانــ☀️🧡

می‌خواهم هر صبح ، که پنجره را باز می‌کنی آن درختِ روبه‌رو من باشم فصل تازه من باشم آفتاب من باشم استکان چای من باشم ! و هر پرنده‌ای که ، نان از انگشتان تو می‌گیرد ! روزبه سوهانی .........................................................    مگه این هدف زندگی نیست که دنبال چیزی      باشی که تو رو هیجان زده می کنه ؟! آنه شرلی 🧡 💛🧡 سلام بچه ها خوبین؟ خب بلاخره بهار هم تموم شد واقعا خیلی زود بهار تموم نشد؟ واقعا خیلی زود گذشت.چه زود رسیدیم به تابستون سال 99 چقدر من برای این تابس...
31 خرداد 1399
1450 21 22 ادامه مطلب

^-^ طــبــیــعــتـــ گـــردیــــــ ^-^

  سلام^^ بچه ها خوبین؟ امتحانا چطوره؟؟ دیروز 13 سال و 11 ماهگیم بود هوراااا دقیقا 30 روز دیگه تولدمه 🌈 😍 خب دیروز به همراه ابجی و مامانی و بابایی رفتیم سمت النگ یا همون بادوی خودمون^^ ابجی و مامانی زحمت کیک و کشیدن و آماده کردن+-+ دستتون درد نکنه:))) بعدازظهر راه افتادیم سمت اولنگ جاده خلوت بود  اونجا هم خلوت بود فقط 2 یا 3 تا خانواده بودن که اوناهم رفتن وسایل هارو اوردیم و حصیر هم پهن کردیم هوا خیلی خوب بود البته خنک هم بود که برای من حکم هوای زمستون داشت من کلا ادم سرماییم و نمی دونم چرا همش سردم میشه دورم مثل همیشه پتو پیچوندم 😅 خیلی ...
22 خرداد 1399
1300 19 13 ادامه مطلب

💛آخرین روز شهوریور با اتفاق دوستان😅💛

خب خب سلامی گرم میکنم به دوستان گلم هوای اینجا پاییزی خیلی هوا سرد شده و ما تو بارون رفتیم جنگل😂😂 بازگشت مدرسه رو بهتون خیلیی تبریک میگم😍😍😆 ما یکشنبه بعدازظهر به اتفاق دوستان مامان جون رفتیم افراگل😍 دوست خوبم ساحل جونم بود💗💗 و من خیلییی خوشحال شدمم رفتیم افراگل اونجا رفتیم داخل یه خونه های سوئیت مانند داخلش رفتیم کلی غذا های خوشمزه خوردیم🙃🙃 بعدش با ساحل جون رفتیم قدم بزنیم ما با ون اومدیم تعدامون زیاد بود بعدش راننده ونه راننده مدرسه قبلی قبلیم مدرسه(مهر)بوده.. آه چه روزای بود😊😊😊 دلم برا اونروزا تنگ شده😎🙂 خب بعدش مامانم چند تا تیکه کیک ونونو اینا داد ببریم برای آقا بذرفشان بردیم دادیم بعدش با ساحل عک...
31 شهريور 1398

..خداحافظ تابستان:(،سلام پاییز:)..

کم کم داره تابستان تموم میشه.. امروز آخرین شنبه تابستان  واقعا چه زود گذشت انگار همین دیروز بود و تابستون شروع شد... و الان داره به پایان میرسه:) آخرین ساعات فصل تابستان را نیز پشت سر گذاشتیم و با این فصل گرم وداع کردیم. امروز اما به مناظر رنگارنگ پائیزی سلام کرده و باز هم مهمان یکی از زیباترین فصول سال خواهیم بود. اما جا دارد در این آخرین لحظات، با خداحافظی گرم این فصل را نیز بدرقه کرده و دفتر خاطرات آن را ببندیم. سلام به فصل پاییز به فصل باغ عریان به فصل زردی برگ  به فصل باد وطوفان سلام به مهر وآبان  به ماه سرد آذر به میز و تخته وگچ  به درس و مشق ودفتر ...
30 شهريور 1398
1109 21 10 ادامه مطلب

💖💜آخرین جلسه کلاس زبان💜💖

آه بلاخره کلاسمون تموم شد🤗😊 ایولللل❤💖💖💗💜 دیگه تموم شد ولی تو چن هفته ی دیگه شروع میشهه😭😒 خب تو کلاس هیچ اتفاق خاصی نیوفتاد امین که گفت چرا هدفونتو نیاوردی(اسم دوستم امینه اس بهش میگم امین خخخ)من گفتم تو ماشینه😁 گف اههه واقعا که😒😐 من:😂😂😂 بعدش امینه گوشی آورده بود چن تا سلفی گرفتیم منو صابر (صابره اونیکی دوستم)کیمی(کیمیا🤗)و تینا که اصن ازش خوشم نمیاد چجوری صابر و امین باهاش دوستن نمدونم والاا کلن خیلی خوش گذشت با فرشته و ماریه و دورناو آیدا و صبا نشستیم حرف زدیم صابره و امینه و تینا انور بودن آخر کلاس آقای شیخی اوند گفت از ساعت ۱ نصف شب تا یه هفته فرصت دارین امتحان بدیم اگه خراب کنین یب...
16 شهريور 1398

ガ━━Σاردو تایم با بچه های باشگاهガ━━Σ

خب خب بعد مدت ها باز ما به سرمون زد پست بزاریم ما به اتفاق دوستای گل والیبال رفتیم جنگل و حال کردیم انقدعه ما خوش شانس بودیم که بارونم گرفت رفتیم زیربارون قدم زدیم بعدش رفتیم (قبل اینکه بارون بگیره)رفتیم تو چشمه اب بازی خوبیش این بود فقط ما بودیم روسریو جورابارو شلوار را رو تا زده رفتیم تو آب اولش من نمیخواستم خیس بشم خوشم نمیومد با دوستم داشتیم تو اب راه میرفتیم تو اب که خیلی حال داشتیم برمیگشتیم که بریم بیرون اون زهرا خانم که بیش از اندازعه خوشه عین و بچه ها روم اب ریخت منم جوری دعواش کردم همه موندن خب بگذریم ما غذا نیاوردیم اخه مامی جون دودل بود برم آخه میگفتن سیله آخرش هیچ هوا آفتا...
18 مرداد 1398
1